مسئلهی دیگر، مسئلهی پیشرفت علمی است. دنیای اسلام عقب ماند و تحت سلطه قرار گرفت بهخاطر عقبماندگی علمی. غرب بعد از آنکه قرنهای متمادی عقبمانده بود و علوم را از مسلمانها فرا گرفت و کتابهای اسلامی برای آنها مرجع و مقدّمه و پلّکان عروج به سمت [پیشرفت] علمی بود، توانست از کشورهای اسلامی و دنیای اسلام ازلحاظ علم جلو بزند. این موجب شد که هم ثروت آنها افزایش پیدا کرد، هم قدرت نظامیشان افزایش پیدا کرد، هم قدرت سیاسیشان افزایش پیدا کرد، هم قدرت تبلیغاتیشان افزایش پیدا کرد. و این موجب استعمار شد، پدیدهی استعمار به وجود آمد و کشورهای اسلامی زیر چکمهها و پنجههای خونین و بیرحم مستعمرین، این عقبماندگی و این محروم ماندن از پیشرفت را در همهی وجود خود، در همهی میدانهای علمی مشاهده کردند و به وضعی انجامید که امروز شما مشاهده میکنید: قدرتهای جهانی، قدرتهای غربی بالخصوص و شیاطین عالم، به کشورهای اسلامی، به ملّتهای مسلمان، زور میگویند و تحمیل میکنند و بسیاری از حکّام مسلمان متأسّفانه دنبالهروی آنها هستند؛ این بهخاطر عقبماندگی علمی است.
آیت الله سبحانی می فرمود: اگر کسی بخواهد فرق بین روایات اهل بیت (ع) و روایات اهل سنت را در بحث خداشناسی ببیند و مقایسه کند به این دو کتاب توحیدی که نوشته شده است مراجعه کند: یکی کتاب توحید شیخ صدوق و دیگری کتاب توحید ابن خزیمه است. هر دو کتاب روایی بوده و استدلالی و عقلی نیستند و مولفان هر دو محدث بوده و در یک عصر می زیسته اند. در این مقایسه معلوم می شود که آن کجا و این کجا است. کتاب توحید مرحوم صدوق سراسر تنزیه است اما کتاب توحید خزیمه متاسفانه سراسر تشبیه و تجسیم است. این مساله خدمتی که اهل بیت (ع) به دین نمودند را با وجود آن همه فشار و مشکلات نشان می دهد. فخر رازی در جایی ابن خزیمه را گرفتار پریشان گویی و درباره کتاب او گفته است: هذا کتاب الشرک و لیس کتاب التوحید. اما باید به جناب فخر رازی گفت: آنچه ابن خزیمه آورده است همان است که در منابع دسته اول شما از قبیل صحیحین آمده است. در این باره به کتاب «سیری در صحیحین»، آیت الله نجمی مراجعه شود.
در روایتی آمده است که پیغمبر اکرم(ص) به حضرت علی(ع) فرمود: بنویس! حضرت فرمود: چه بنویسم؟ پیغمبر اکرم(ص) فرمود: بنویس: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، الْإِیمَانُ مَا وَقَرَ فِی الْقُلُوبِ وَ صَدَّقَتْهُ الْأَعْمَالُ». جایگاه ایمان در قلب است و اعمال بیرونی، آن را تصدیق می کند. پس ایمان جزء واردات قلبی است و تا در دل نرود، ایمان نیست. از امام هشتم(ع) روایت است که فرمود: «الْإِیمَانُ عَقْدٌ بِالْقَلْبِ». حضرت نفرمود: «دَرکٌ بِالعَقْل»، بلکه فرمود: «عَقْدٌ بِالْقَلْب»؛ ایمان یک گرۀ قلبی است، نه یک ادراک عقلی.
امروز کشور از استقلال برخوردار است و این خواستهی عمومی این مردم در انقلاب بوده، یعنی واکنش ملّت ایران به دویست سال سلطهی بیگانگان بر این کشور است. این را خوب است جوانهای ما، اهل فکر و تحقیق ما، مورد توجّه قرار بدهند. تا قبل از انقلاب، حدود دویست سال قدرتهای سلطهگر بر این کشور مسلّط بودند و حکومتها زیر سایهی قدرتهای بیگانه حکومت میکردند. حکومت قاجار با تضمینِ دولتِ تزاریِ روسیه بر سرِ پا بود؛ یعنی در جنگهای ایران و روس، در قضیّهی ترکمانچای، عبّاسمیرزای قاجاری [از روسها] قول گرفت که حکومت در خاندان قاجار باقی بماند؛ یعنی خاندان قاجار زیر پرچم و ضمانت روسها زندگی میکردند. بعد انگلیسها آمدند، رضاخان را سر کار آوردند؛ همان انگلیسها محمّدرضا را سر کار آوردند؛ بعد در بیستوهشتم مرداد سال ۳۲ آمریکاییها وارد میدان شدند و محمّدرضا را تجدید سلطنت کردند؛ یعنی در طول این سالهای متمادی، حکومتهای ما را یا این قدرت یا آن قدرت میآورد و میبُرد. در یک برههای از زمان -قرارداد ۱۹۰۷- انگلیس و روس تزاری با هم توافق کردند، کشور ایران را بین خودشان تقسیم کردند؛ یک قسمت زیر سلطهی انگلیس، یک قسمت زیر سلطهی روس، یک قسمت کوچک هم این وسط مستقل؛ یعنی اینجور کشور در زیر سلطه بود؛ لذا خواست عمومی ملّت ایران این بود که از این حالت خارج بشود و استقلال پیدا کند. من میتوانم عرض بکنم که امروز هیچ کشوری در دنیا، ملّتی به استقلال ملّت ایران ندارد؛ همهی ملّتهای دنیا بهنحوی از انحاء، نوعی ملاحظهکاری در مقابل قدرتها دارند. آن ملّتی که آرائش تحت تأثیر هیچکدام از قدرتها قرار نمیگیرد، ملّت ایران است. بنابراین استقلال محفوظ ماند.
بشر هر اندازه درباره طبیعت با تخصص های مختلف مطالعه کند باز هم جای تحقیق و پژوهش دارد، اگر طبیعت نهایت ناپذیر به شمار می آید قرآن مجید هم نهایت ناپذیر است چون هر دو فعل خداوند متعال هستند.
طبیعت فعل تکوینی حق تعالی و قرآن فعل تشریعی خداوند است، قرآن فعل خدا است و هرچه بشر درباره آن تحقیق کند باز هم نهایت ناپذیر است
اصلاح رسم الخط به معنای تحریف قرآن کریم نیست، خط قرآن مقدس است اما رسم الخط آن تعبدی نیست، رسم الخط فعلی در خواندن مشکلات فراوانی دارد و باید برای آن چاره اندیشی شود.
دوری از گناه
انسان به بعضی گناهها عادت کرده، بعضی گناهها را کوچک شمرده و به آنها تن داده. آدم ببیند چطور میشود گناهان را کم کرد؛ یعنی بنویسند. همینکه در توصیه بعضی از احادیث هم هست که خطاهای خودتان را بنویسید، هر شب خودتان را محاسبه کنید. این محاسبه نفس، خیلی چیز خوبی است.
۱۳۹۰/۱/۲۳-رهبر انقلاب
یکى از اشتباهات بزرگ همین است که بعضى خیال مىکنند انسان طبعا طالب تنوع است و اصلا تنوع را و اینکه از نوعى به نوع دیگر، لذتها و محبوبهایش را عوض کند، دوست دارد و خودِ تنوع مطلوب است؛ در صورتى که این طور نیست و اینکه تنوع مطلوب است به این علت است که هیچ مطلوبى قدرت ندارد مطلوبیت خودش را براى همیشه حفظ کند و جهتش این است که آن مطلوبْ مطلوب مجازى بشر است و مطلوب واقعى و حقیقى نیست. اگر شیئى مطلوب واقعى و حقیقى باشد، انسان از او سرد نمىشود و اگر از او سرد نشد طالب تنوع نیست. در قرآن راجع به نعمتهاى بهشتى این نکته هست، مىفرماید: لا یَبْغُونَ عَنْها حِوَلًا آنجا بشر هرگز طالب تحول و تنوع نیست؛ رازش همین است که مطلوب واقعى است.
این آیه قرآن حقیقتا نمونهاى از اعجاز است که مىفرماید: الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ «آنان که ایمان آوردند و قلبهاى آنها به یاد حق آرامش پیدا کرد»، آنوقت در جمله دوم به صورت یک اصل کلى و به صورت حصر مىفرماید: أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ «بدانید تنها با یاد خداست که دلها آرامش پیدا مىکند»؛ یعنى این دل انسان، روح انسان و قلب انسان طورى ساخته شده است که هیچ چیزى قدرت ندارد به او طمأنینه و آرامش بدهد [جز ذکر خدا.] این معنایش این است که آن هدف اصلى که در بشر وجود دارد که دنبال او مىرود و خودش هم توجه ندارد، جز خدا چیز دیگرى نیست، و لهذا به هر چیز دیگرى برسد، طولى نخواهد کشید که آن گرمى و حرارت و شوق، مبدل به سردى خواهد شد و تنها یک چیز است که اگر انسان به او برسد آرزوى تغییر دادن و تبدل و تنوع در آن نیست.
در باب مسئلۀ کربلا وقتی آن جریان تمام شد و اسرا را آوردند و در شام بودند، یزید لعنت الله علیه مجلسی درست کرده بود. او عدّهای را هم دعوت کرده و دروغهایی گفته بود مبنی بر اینکه اینها خارجی هستند و به اصطلاح، این دروغ ها را در اذهان جا انداخته بود.
یک روزی در مجلسِ یزید لعنت الله علیه که ظاهراً در مسجد بود، خطیبی را بالای منبر فرستاد که شروع کرد به گفتن مزخرفاتی در مورد ستایش کردن از معاویه و یزید و از آن طرف نکوهش کردن و ذمّ امام علی(ع) و امام حسین(ع).
امام زین العابدین(ع) هم نشسته بود، به یزید لعنت الله علیه فرمود: اجازه بده من هم خطبه بخوانم. یزید لعنت الله علیه اجازه نداد. حضرت اصرار کرد. یزید مجبور شد؛ چون در تاریخ دارد که تحت فشار افکار عمومی در جلسه قرار گرفت که حالا چیزی نمی شود.
به نظرم این گونه بود؛ چون درست خصوصیات آن یادم نیست حتّی معاویه بن یزید؛ یعنی پسر خود یزید هم برگشت به بابای خود گفت: حالا چه می شود او خطبه بخواند؟! جوانی است و برود مقداری صحبت کند؛ بگذار برود.
دقّت کنید این جا موضوع حسّاس و سرنوشت سازی است. وقتی امام زین العابدین(ع) بالای منبر رفت و بعد از حمد و ثنای خدا شروع کرد به اینکه خداوند به ما شش چیز عنایت کرده و به ما به چند مورد فضیلت داده است: «أُعْطِینَا الْعِلْمَ وَ الْحِلْمَ وَ السَّمَاحَهَ وَ الْفَصَاحَهَ وَ الشَّجَاعَهَ وَ الْمَحَبَّهَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ…»: خدا علم به ما علم، حلم، شجاعت، فصاحت، بزرگواری و محبّت در دل های مؤمنان عنایت کرده است.
بعد حضرت شروع کرد گفت که ای مؤمنین! خدا به ما این ها را عنایت کرده است. دقّت کنید که آن،ستایش از خود نبود، بلکه حضرت به خدا نسبت داد؛ یعنی خدا به ما عنایت کرده و ما را فضیلت داده است؛ یعنی مربوط به من نیست.
توحید صفاتى
توحید صفاتى یعنى درک و شناسایى ذات حق به یگانگى عینى با صفات و یگانگى صفات با یکدیگر. توحید ذاتى به معنى نفى ثانى داشتن و نفى مثل و مانند داشتن است و توحید صفاتى به معنى نفى هر گونه کثرت و ترکیب از خود ذات است.
ذات خداوند در عین اینکه به اوصاف کمالیّه جمال و جلال متّصف است، داراى جنبههاى مختلف عینى نیست. اختلاف ذات با صفات و اختلاف صفات با یکدیگر لازمه محدودیّت وجود است. براى وجود لایتناهى همچنان که دومى قابل تصوّر نیست، کثرت و ترکیب و اختلاف ذات و صفات نیز متصوّر نیست. توحید صفاتى مانند توحید ذاتى از اصول معارف اسلامى و از عالىترین و پراوجترین اندیشههاى بشرى است که بخصوص در مکتب شیعى تبلور یافته است. در اینجا فقط به بخشى از یک خطبه نهج البلاغه که هم تأییدى بر مدّعاست و هم توضیحى براى این بخش است، اشاره مىکنیم. در اوّلین خطبه نهج البلاغه چنین آمده است:
الحمد للّه الّذى لا یبلغ مدحته القائلون و لا یحصى نعماءه العادّون، و لا یؤدّى حقّه المجتهدون، الّذى لا یدرکه بعد الهمم، و لا یناله غوص الفطن، الّذى لیس لصفته حدّ محدود و لا نعت موجود ...
سپاس ذات خدا را، آنکه ستایش کنندگان نتوانند به ستایش او برسند و شمار کنندگان نتوانند نعمتهاى او را برشمارند و کوشندگان نتوانند حقّ بندگى او را ادا نمایند، آنکه همّتها هر چه دور پروازى کنند کنه او را نیابند و زیرکیها هر اندازه در قعر دریاهاى فطانت فرو روند به او نرسند، آنکه صفت او را حدّ و نهایتى و تغیّر و تبدّلى نیست ...
در این جملهها- چنانکه مىبینیم- از صفات نامحدود خداوند یاد شده است.
بعد از چند جمله مىفرماید:
کمال الاخلاص له نفى الصّفات عنه لشهادة کلّ موصوف انّه غیر الصّفة و شهادة کلّ صفة انّها غیر الموصوف فمن وصف اللّه سبحانه فقد قرنه و من قرنه ...
اخلاص کامل، نفى صفات از پروردگار است، زیرا موصوف گواهى مىدهد که ذاتش غیر از صفت است و صفت گواهى مىدهد که او چیزى است غیر از موصوف، و هر کس خداوند را به صفتى توصیف کند، ذات او را مقارن چیز دیگر قرار داده و هر کس خدا را مقارن چیزى قرار دهد ... الى آخر.
در این جملهها، هم براى خداوند اثبات صفت شده است (الّذی لیس لصفته حد محدود) و هم از او نفى صفت شده است (لشهادة کلّ صفة انّها ...) از خود این جملهها معلوم است که صفتى که خداوند موصوف به آن صفت است صفت نامحدود به نامحدودیّت ذات است که عین ذات است، و صفتى که خداوند مبرّا و منزّه از اوست صفت محدود است که غیر ذات و غیر از صفت دیگر است. پس توحید صفاتى یعنى درک و شناختن یگانگى ذات و صفات حق.
-بلی، خود امام اصل(معصوم) هم مسموم میشود، لیکن [این] در جایی [است] که میداند عمل به علم حقیقی خودش نباید بکند.[مثلا] اجلش[و هنگامه وفاتش]رسیده است، و[دقیقا] لحظه اجلش را میداند، [اینکه وفاتش] به این سبب خواهد بود، را هم می داند، [اما] مأذون نیست در عمل به غیب به هر چیزی که عالم به غیب است.
-[یکی] گفته [بود]: علم به غیب را امام هم نمیداند، [حتی] امام هم نمیداند کی ظهور خواهد کرد. باباجان! «لَو کُنتُ أعلمُ الغیب، لَاستَکثَرتُ مِنَ الخیر، و مَامَسّنِیَ السُوء؛ [اگر غیب را مىدانستم خیر بسیار مىیافتم و (هیچ) بلایی به من نمىرسید] اینها اینجور ندانستنشان با دانستنشان فرق دارد. [اگر گفته میشود] نمیدانند، [یعنی] بهتنهایی نمیدانند. [و اگر گفته میشود] میدانند، یعنی همه چیز را بالغیر (و بهواسطه خداوند) میدانند. آن به آن باید سیم ارتباطش، به أعلی علیین، محفوظ باشد. [به او] بگویند این کلمه [در] اینجا، یا این عمل، [در] اینجا، آیا جائز است یا نه؟ آیا واجب است یا نه؟
-[بنابراین] نمیتوانیم قیاس بکنیم معصومین را با غیر معصوم؛ که آنها[که آگاهانه] مسموم میشدهاند علل دیگری داشتهاند، و دیگران علل دیگری دارند. [لذا] احتیاط [در اینگونه امور] برای دیگران در جای خود باقی است.( بهطوریکه در اینگونه موارد دیگران حق ندارند آگاهانه مسموم شوند)
حجت الاسلام محسن قرائتی:
امروز ما به تألیف ۱۳۰ عنوان تفسیر قرآن کریم در عرصههای مختلف دانشگاهی مانند حقوق، امور نظامی، روانشناسی نیاز داریم تا بتوانیم در این عرصهها به نیاز جامعه پاسخ دهیم.
۴۲ رادیو در زمان دفاع مقدس به امام توهین و از صدام تمجید میکردند؛ آیا امروز در جهان امام آبرو دارد یا صدام؟
این روزها شاهد رگبار شبههها هستیم
عمر شما مبلغان موضوع است پس حق ندارید برای سپری کردن آن از دیگران تقلید کنید و باید بیشتر از دروس حوزه را مطالعه نمائید
شما مبلغان باید روی عمر خود اجتهاد کنید یعنی تا وقتی واجب هست سراغ مستحب نروید، یا تا وقتی نسل نو هست سراغ نسل کهنه نروید.
حضرت علی (ع) در بین شیعهها غریب است.
ما نسبت به زکات خوابمان برده است و درباره آن به خوبی مطالعه و کار نکردیم.
سخنرانیهای خود را بر اساس قرآن طراحی کنید چراکه اگر قرآن در جامعه فراگیر شود به فرموده خداوند شکمهای ما نیز سیر میشود.
خوشبختانه امروز این مرکز مورد توجّه مردم است؛ قدیم اینجور نبود. سالهایی که ما در قم بودیم، شبهای چهارشنبه یا شبهای جمعه یک تعداد معدودی از افراد میرفتند در همان مسجد که یک محلّ کوچک محدودی بود، زیارتی میکردند و خیلی بندرت کسانی در آنجا میماندند؛ خیلی محدود بود. خود ما که چند سال در قم بودیم، چند مرتبه بیشتر توفیق پیدا نکردیم برویم مسجد جمکران؛ رایج نبود، متداول نبود، دلها این جور مجذوب و کندهشدهی به سمت معنویّات نبود؛ حاکمیّت، حاکمیّت فضای معنوی نبود. این بود که یک مرکز به این عظمت، به این قداست -که مورد توجّه بزرگان بوده است، مورد توجّه رجال الغیب و عبادالله و امناءالله بوده- این جور از چشم مردم در واقع پنهان بود و کسی توجّهی نداشت. بزرگانِ علما اینجا میآمدند، زیارت میکردند، [از جمله] مرحوم فیض کاشانی رضوان الله تعالی علیه. فرزند ایشان، مرحوم علمالهُدیٰ(۱) رضوان الله علیه یک جایی مینویسد که من در خدمت پدرم آمدیم مسجد جمکران را زیارت کردیم و اینجا بودیم.
اهل معنا و اهل توجّه و تذکّر، دلدادهی به این محل بودند لکن تودهی مردم، عامّهی مردم، حتّی ما طلبهها بیتوجّه بودیم، غافل بودیم. یکی از عیوب حاکمیّت دستگاههای سیاسی غیر دینی و غیر معنوی همین غفلت است؛ مردم از ارزشهایی که دم دست آنها است و میتوانند استفاده کنند غافل میمانند. وقتی حاکمیّتِ مسلّط بر جامعه و محیط بر جامعه، یک حاکمیّت معنوی بود، الهی بود، دینی بود، یک خاصیّت طبیعی آن همین است که معنویّات رواج پیدا میکند، جلوی چشم قرار میگیرد، دلها به طرف آن جذب میشود؛ این چیزی است که امروز اتّفاق افتاده. نه اینکه امروز گناه نیست، نه اینکه آدم بد وجود ندارد و آدم بیتوجّه و غافل وجود ندارد؛ چرا، لکن فرق است بین اینکه فضای عمومی جامعه، فضای معنوی باشد، معنویّات به عنوان یک ارزش مطرح باشد در جامعه و اینکه معنویّات بکلّی مغفولٌ عنه باشد یا ضدّارزش باشد؛ این است که باید این فضا را قدر دانست.
قوام حیات معنوی انسان به تذکّر و توسّل و خشوع و ذکر است که در مساجد الهی، در جایگاههای عبادت، برای انسان فراهم است، مخصوصاً آن مراکز و مساجدی که اثری و نشانهای از اولیاءالله در آنها هست. جایی که انسان میداند یا ظنّ به این دارد که مورد توجّه اولیای الهی است، طبعاً معنویّت آن مکان بیشتر است و مسجد مبارک جمکران جزو این گونه جایگاهها و مراکزی است که توجّه به خدای متعال و تذکّر و خشوع و تضرّع در آن برای انسان فراهمتر است.
امام خمینی:
تنها هنری مورد قبول قرآن است که صیقل دهنده اسلام ناب محمدی- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- اسلام ائمه هدی- علیهم السلام- اسلام فقرای دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازیانه خوردگانِ تاریخِ تلخ و شرمآور محرومیتها باشد. هنری زیبا و پاک است که کوبنده سرمایه داری مدرن و کمونیسم خونآشام و نابودکننده اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومایگی، اسلام مرفهین بیدرد، و در یک کلمه «اسلام امریکایی» باشد.
باید به هنری پرداخت که راه ستیز با جهانخواران شرق و غرب، و در راس آنان امریکا و شوروی، را بیاموزد.
فیلمهایی که خود ایرانیها درست میکنند به نظرم بهتر از دیگران است. مثلًا فیلم «گاو» آموزنده بود. اما حالا این فیلمها باید حتماً از آمریکا و یا از اروپا بیاید با یک بیبند و باری، تا روشنفکران غربزده شاد شوند. فیلمهایی که از خارج به ایران میآید اکثراً استعماری است.
امام خمینی دربارهی سرود های انقلابی زمان جنگ گفتهاند: این جور سرودهایی که مهیج است و سرودهایی که مفید است، اشکال ندارد.
استاد محمدعلی مهدوی راد:
جریان غیبت امام زمان (عج) و ظهور آن حضرت، موضوعی است که حقاً و انصافاً در اعماق اندیشه قرآنی، نبوی، ولوی و اهلبیت (ع) وجود دارد و حقیقتاً روایات منقول از رسولالله (ص) در این زمینه کم نیست. از این جهت در میراث مکتوب تمدن اسلامی آثاری که عالمان بزرگ اهل سنت در قرنهای گذشته رقم زدهاند، اگر بیشتر از عالمان شیعه نباشد، کمتر نیست. البته عالمان و بزرگان آن مکاتب گاهی به مهدی نوعی و گاهی به مهدی شخصی و ... معتقد بودند.
در حدود 70 تا 80 سال اخیر، پژوهش درباره مهدویت و توجه به این موضوع بسیار جدی شد، مخصوصا قبل از انقلاب از دو زاویه بهطور جدی مورد پژوهش قرار گرفت. زاویه اول، در جهت پاسخ به این پرسش بود که فرجام تاریخ به کجا میرسد؟ عالمان، آثار کوتاه و بلند بسیاری درباره این دغدغه در قالب دیالوگ مانند کتاب «دادگستر جهان» اثر آیتالله امینی و بهصورت مستقیم مانند اثر بسیار زیبا، دقیق و خواندنی «خورشید مغرب» اثر استاد محمدرضا حکیمی خلق کردند. زاویه دوم، به دلیل حرکت و امیدی بود که در جامعه میآفرید. استاد محمدرضا حکیمی در چاپ اول «خورشید مغرب» در گوشهای از کتاب نوشته بود: «جامعهای که در انتظار مصلح بهسر میبرد، نمیتواند مصلح نباشد.»
«موسوعة الامام المهدی» نیز مجموعهای چهارجلدی ارزشمندی در موضوع مهدویت بوده که به قلم سید محمد صدر از عالمان شیعه اهل عراق تألیف شده و در ایران نیز ترجمه شده است. کتاب «عصر غیبت» نیز کار مهم و قابلتوجهی در این زمینه است. همچنین مجموعهای از روایات با موضوع مهدویت نیز در مجموعهای هشت جلدی با عنوان «معجم احادیث الامام مهدی (ع)» به زبان عربی گردآوری شده که برای پژوهشگران درخور توجه است.
اگر منتظر امامی برای برپا داشتن عدل و داد و ریشهکن شدن ظلم و برپایی عدالت و انسانیت و آزادگی هستیم، باید رفتارمان نیز متناسب با چنین انتظاری باشد.
در روایتی آمده که در روزگار ظهور هیچکس دغدغه و دلهره محاکمه اجتماعی نخواهد داشت. آن جامعه، جامعه رشد، عقلانیت و خردمندی خواهد بود. اگر جامعهای منتظر هستند باید خودشان هم راه پاکی و عدالت را در پیش گیرند.
حجتالاسلام والمسلمین محمدعلی مهدویراد :
هنگام ثبت و ضبط خاطرات و وقایع زندگی ایشان، هرجا اندکی بوی تکریم از خود بود، اجازه ضبط نمیدادند.
علامه از سر بزرگواری اجازه ضبط و چاپ برخی از مطالب را نداد، ولی بهنظرم ثبت و انتشار این نکات درسآموز، خوب و مفید است. در خِلال مصاحبه، هنگامی که صحبت از شاگردان استاد به میان آمد، ایشان گفتند که «آقا سید محمدباقر صدر نزد من منطق خوانده است، ولی این را منعکس نکنید.» به ایشان عرض کردم که این یک سنت خوب حوزوی است، اجازه بدهید ضبط و ثبت کنیم که علامه در پاسخ به اصرار من، با بهکار بردن تکیه کلام «شیخُنا» فرمود که «چه میگویی؟! امروز در سطح جهان فکر و اندیشه شیعه را با سید محمدباقر صدر میشناسند، حال من بگویم ایشان شاگرد محمدتقی جعفری بوده!» این طرز فکر و سخن، خیلی پا روی نفس گذاشتن و ازخودگذشتگی میخواهد. جامعه علمی ما بداند ادب نفس و ادب بحث، یعنی چه؟
ایشان فرمود که «روزی مرحوم دکتر بهشتی از من پرسیدند که در جمع عظیم دانشگاهیان در هنگام سخنرانی چه حالی به شما دست میدهد. در پاسخ گفتم که در همان لحظه احساس میکنم در این استقبال عظیم، اگر یاد خدا نباشد، پشیزی ارزش ندارد.» از لحاظ معنوی و پاگذاشتن روی نفس دنیوی، ایشان مرد بسیار بزرگی بود.
شرح و نقد علامه بر مثنوی که در 15 مجلد چاپ شده، دریایی از معارف و مطالب ارزشمند در خود دارد. اگر اجل مهلت میداد و شرح نهجالبلاغه ایشان پایان میپذیرفت، منبع بسیار مهمی در میراث علمی ما بهشمار میآمد. مقدمهای هم که استاد در این شرح نوشته، بسیار ارزشمند است.
اخیرا برخی آثار و نوشتههای آن بزرگوار در مجموعهای تحت عنوان «فرهنگ شهادت» منتشر شده است. استاد در موضوعات مختلف بنیانگذار، اثرگذار و نظریهپرداز بود.
نسل کتابخوان و جوان ما اگر بخواهند با یک مطالعه روان، با شخصیت و آرای استاد بیشتر آشنا شوند، خواندن کتاب «تکاپوگر اندیشهها» اثر عبدالله نصری بسیار مفید خواهد بود.
حلقه وصل رسالت و امامت
پیرامون حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)
برگرفته از بیانات حضرت آیت الله العظمی وحید خراسانی مد ظله العالی
اولویت باید با تربیت باشد و بعد آموزش. اصل این است. مراجع فکری ما چنین میگویند. خداوند(سبحانه و تعالی) وقتی دربارهی بعثت انبیا(علیهم السلام) و بهویژه رسول اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) صحبت میکند میفرماید:«ویزکیهم ویعلمهم- آنها را پاک میکند و آموزش میدهد (آلعمران/۱۶۴ و جمعه/۲)» و نمیگوید ”ویعلمهم ویزکیهم”، یعنی تزکیهی نفس را جلوتر میآورد، که ما امروزه اصطلاحا به آن «تربیت» میگوییم. تربیت افراد و انسان را بر تعلیم تقدم بخشیده است. آرمان ما این است که روزی واقعا مدارس قبل از آموزش، به محلهای تربیت تبدیل بشوند. یعنی ابتدا مدارس تربیت باشند و سپس تعلیم. مدارسی باشند که انسان فارغ التحصیل کنند؛ انسان دارای صفات انسانی، اخلاقی، ایمانی و ملی لازم برای جامعه، وطن، مردم، محیط و امت خود.
مثلا من همیشه میبینم مؤسسات تربیتی همیشه در زمینههای علمی و دستاوردها و نتایج با هم رقابت دارند. برای بسیاری از مؤسسات آموزشی مهم است که وقتی امتحانات نهایی به پایان میرسد (الآن دربارهی مقطع متوسطه صحبت میکنیم) بیایند و گزارشی بدهند که مثلا درصد موفقیتشان ۱۰۰٪ یا ۹۹٪ یا ۹۸٪ بوده و این حرفها. و برای اینکه به ۹۹ یا ۱۰۰٪ برسند تدابیری اتخاذ میکنند که گاهی برای دانشآموزان و خانوادههایشان سخت است و احتمال دارد این کار به نتایج روانی منفی و نامناسبی هم بیانجامد. ولی به شما میگویند من هدفی دارم که میخواهم به آن وفادار بمانم، حتی اگر چنین عوارض جانبی یا نکات منفیای نیز داشته باشد. من این مؤسسات را فرا میخوانم که با یکدیگر فقط در زمینهی نتایج علمی و مدرک رقابت نکنند. البته نمیدانم اجراییشدنش باید چگونه باشد. قاعده، معیار و شاخص تعیین کنند ببینند این مدارس چه خروجیای دارند؟ بسیار خب، این نفر اول لبنان است و این نفر دوم و این هم سوم. یا نفر اول استان است. این خوب و قابل ستایش است. ولی ماجرا وجه دیگری نیز دارد، آیا این انسانی که ما از مدرسه بیرون میدهیم، شخص خوشاخلاقی هم هست؟ آدم متواضع، خدمتگذار، آماده برای فداکاری و مؤمنی هم هست و خیر دیگران را میخواهد؟ یا نه، برعکس آدم متکبر و سلطهجو و خودخواهی است که منافع خودش برایش مهم است حتی به قیمت زیرپا گذاشتن حقوق، کرامت و احساسات دیگران؟