برای مطالعه جواب کامل و تفصیلی به ادامه مطلب برید.
برای مطالعه جواب کامل و تفصیلی به ادامه مطلب برید.
در باب مسئلۀ کربلا وقتی آن جریان تمام شد و اسرا را آوردند و در شام بودند، یزید لعنت الله علیه مجلسی درست کرده بود. او عدّهای را هم دعوت کرده و دروغهایی گفته بود مبنی بر اینکه اینها خارجی هستند و به اصطلاح، این دروغ ها را در اذهان جا انداخته بود.
یک روزی در مجلسِ یزید لعنت الله علیه که ظاهراً در مسجد بود، خطیبی را بالای منبر فرستاد که شروع کرد به گفتن مزخرفاتی در مورد ستایش کردن از معاویه و یزید و از آن طرف نکوهش کردن و ذمّ امام علی(ع) و امام حسین(ع).
امام زین العابدین(ع) هم نشسته بود، به یزید لعنت الله علیه فرمود: اجازه بده من هم خطبه بخوانم. یزید لعنت الله علیه اجازه نداد. حضرت اصرار کرد. یزید مجبور شد؛ چون در تاریخ دارد که تحت فشار افکار عمومی در جلسه قرار گرفت که حالا چیزی نمی شود.
به نظرم این گونه بود؛ چون درست خصوصیات آن یادم نیست حتّی معاویه بن یزید؛ یعنی پسر خود یزید هم برگشت به بابای خود گفت: حالا چه می شود او خطبه بخواند؟! جوانی است و برود مقداری صحبت کند؛ بگذار برود.
دقّت کنید این جا موضوع حسّاس و سرنوشت سازی است. وقتی امام زین العابدین(ع) بالای منبر رفت و بعد از حمد و ثنای خدا شروع کرد به اینکه خداوند به ما شش چیز عنایت کرده و به ما به چند مورد فضیلت داده است: «أُعْطِینَا الْعِلْمَ وَ الْحِلْمَ وَ السَّمَاحَهَ وَ الْفَصَاحَهَ وَ الشَّجَاعَهَ وَ الْمَحَبَّهَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ…»: خدا علم به ما علم، حلم، شجاعت، فصاحت، بزرگواری و محبّت در دل های مؤمنان عنایت کرده است.
بعد حضرت شروع کرد گفت که ای مؤمنین! خدا به ما این ها را عنایت کرده است. دقّت کنید که آن،ستایش از خود نبود، بلکه حضرت به خدا نسبت داد؛ یعنی خدا به ما عنایت کرده و ما را فضیلت داده است؛ یعنی مربوط به من نیست.
-بلی، خود امام اصل(معصوم) هم مسموم میشود، لیکن [این] در جایی [است] که میداند عمل به علم حقیقی خودش نباید بکند.[مثلا] اجلش[و هنگامه وفاتش]رسیده است، و[دقیقا] لحظه اجلش را میداند، [اینکه وفاتش] به این سبب خواهد بود، را هم می داند، [اما] مأذون نیست در عمل به غیب به هر چیزی که عالم به غیب است.
-[یکی] گفته [بود]: علم به غیب را امام هم نمیداند، [حتی] امام هم نمیداند کی ظهور خواهد کرد. باباجان! «لَو کُنتُ أعلمُ الغیب، لَاستَکثَرتُ مِنَ الخیر، و مَامَسّنِیَ السُوء؛ [اگر غیب را مىدانستم خیر بسیار مىیافتم و (هیچ) بلایی به من نمىرسید] اینها اینجور ندانستنشان با دانستنشان فرق دارد. [اگر گفته میشود] نمیدانند، [یعنی] بهتنهایی نمیدانند. [و اگر گفته میشود] میدانند، یعنی همه چیز را بالغیر (و بهواسطه خداوند) میدانند. آن به آن باید سیم ارتباطش، به أعلی علیین، محفوظ باشد. [به او] بگویند این کلمه [در] اینجا، یا این عمل، [در] اینجا، آیا جائز است یا نه؟ آیا واجب است یا نه؟
-[بنابراین] نمیتوانیم قیاس بکنیم معصومین را با غیر معصوم؛ که آنها[که آگاهانه] مسموم میشدهاند علل دیگری داشتهاند، و دیگران علل دیگری دارند. [لذا] احتیاط [در اینگونه امور] برای دیگران در جای خود باقی است.( بهطوریکه در اینگونه موارد دیگران حق ندارند آگاهانه مسموم شوند)